فرهنگ امروز/ صادق وفایی: امروز یازدهم نوامبر، سالروز درگذشت سورن کییر کگور فیلسوف دانمارکی و پدر مکتب اگزیستانسیالیسم است. او سال ۱۸۱۳ متولد و سال ۱۸۵۵ درگذشت.
کییر کگور، به گفته تاریخنویسان فلسفه و پژوهشگران اینحوزه، بانفوذترین و پدر مکتب اگزیستانسیالیسم است که دو گونه الهی و الحادی دارد و کییر کگور متعلق به گونه الهی و مذهبی اینمکتب است. اما فلاسفهای چون ژان پل سارتر در گروه اگزیستانسیالیستهای الحادی قرار دارند. اگزیستانسیالیستها در کل، تقدم را به وجود (آن بودگی) نسبت به ماهیت (چیستی) میدهند. یک آموزه جالب در فلسفه کییر کگور که به آموزههای دینی ما شباهت دارد، این است که باید طوری زندگی کرد که گویی امروز، آخرین روز زندگی مان است.
پیش از این، ۵ مقاله در معرفی و تشریح کییر کگور و فلسفهاش منتشر کردهایم. مقاله اول در نقد و بررسی کتاب «فلسفه کییر کگور» نوشته سوزان لی اندرسن بود که فروردین سال ۹۸ منتشر شد. ۴ مقاله دیگر هم، عناوین پروندهای بودند که همزمان با عید قربان امسال برای تحلیل رساله «ترس و لرز» کییر کگور در مهر باز کردیم. محور اصلی اینرساله، همانطور که میدانیم موضوع ایمان و عقل است.
اینمقالات در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* کندوکاوی در فلسفه کییرکگور/شباهتها و تفاوتهای ابراهیم و آگاممنون
* خسران خلیل درصورت عدم وجود ایمان/چرا ابراهیم پدر ایمان است؟
* ایمان؛ جایی که پای عقل میلنگد/تشابه و تفاوتهای کییرکگور و نیچه
* فهمیدن ابراهیم خلیلالله سختتر است یا فلسفه هگل؟
* شهسوار دروغین ایمان فرقهگراست/تقابل آگاممنون، ابراهیم و قابیل
امروز، همزمان با سالروز درگذشت کییر کگور، نگاهی کلی به فلسفه او میاندازیم.
* نگاه کییر کگور به زندگی و رشد انسان
کییر کگور معتقد بود تجربه زندگی ۳ مرحله دارد: حسی، اخلاقی و دینی. همه این مراحل نشاندهنده تلاش انسان برای رسیدن به رستگاری و دست یافتن به خشنودی یا بزرگترین خیر زندگی هستند. نخستین مرحله تجربه زندگی، مرحله حسی است که در آن، فرد یا لذتگراست یا عقلگرا. بههرحال کییر کگور معتقد است وجه حسی زندگی، بیهوده و پوچ است چون فرد در اینمرحله، در چنگال رنج و ملال گرفتار است و توسط آن برانگیخته میشود. در نتیجه روش زندگی حسی، به دلزدگی میانجامد که ۲ صورت دارد؛ یکی دلزدگی از فعالیتهایی که فرد درگیر شان است و دیگری دلزدگی فرد از خودش. کییر کگور اینمیان پیدا کردن خود اصیل را پیشنهاد میکند و معتقد است برای یافتن خودبودگی اصیل باید با واقعیت انتخاب روبرو شد. یعنی روبرو شدن با این که زندگی یا این است یا آن. «یا این یا آن» هم همانطور که میدانیم نام یکی از مهمترین رسالههای اوست.
دیدگاه اگزیستانیسالیستی کییر کگور در اینبحث خود را اینگونه نشان میدهد: «وجود داشتن یعنی انتخاب کردن، تعهد به عمل، درگیر گرفتاریهای زندگیشدن، اما شخص عقلگرای مرحله حسانی با پناه بردن به قلمرو امور انتزاعی از هستی دور میشود و شخص لذتگرا با عدم توجه به امور اخلاقی از انتخاب این یا آن تصمیم خودداری میکند.» (تاریخ فلسفه، ساهاکیان، صفحه ۴۸۷) نسخه و تجویز کییر کگور این است که فرد حسگرا باید روش زندگی را عوض کرده و یک قدم پیش بگذارد. یعنی وارد مرحله بعدی که مرحله اخلاقی زندگی است، شود. از نظر او اینمرحله، مرحله تصمیم و تعهد است.
در مرحله دوم زندگی، بحث آگاهی مطرح است. زندگی اخلاقی از نظر کییر کگور ممکن است به آگاهی بیانجامد اما باعث وجدان معذب از گذشته و آینده بیگانه هم میشود. در نتیجه نسخه بعدی این است که فرد قدم در راه مرحله سوم یعنی زندگی دینی بگذارد. به عبارتی اگر بخواهیم حرف کییر کگور را تا اینجا خلاصه کنیم باید بگوییم انسان ناامید از زندگی حسی به زندگی احساسی قدم می گذارد و با ورود به مرحله دوم، تبدیل به شخص از خودبیگانه میشود. پس باید قدم به مرحله سوم و نهایی یعنی زندگی دینی بگذارد. از اینجا به بعد است که بحث ایمان در فلسفه کییر کگور مطرح میشود.
بههرحال کییر کگور معتقد است با ایمان میشود بر گناه و ناامیدی غلبه کرد. اما این ایمان و رستگاری نهایی از نظر او از طریق پارادوکس به دست میآید که جاودانگی را در زمان متجلی میکند. کییر کگور معتقد است ایمان، بدون خطر، انتخاب، شور و درونبودگی وجود ندارد و بهدست نمیآید. او میگوید حقیقت، به استثنای خدا همیشه یک مفهوم پارادوکسیکال یا همان متناقض است. حقیقت عینی برای انسان همواره امری غیریقینی است و اینبییقینی به صورت شور درونی ظاهر میشود. از نظر اینفیلسوف دانمارکی بییقینی موجب اضطراب و اضطراب به وسیله قدرت ایمان به آرامش تبدیل میشود.
* اگزیستانسیالیسم کییر کگور
ویلیام ساهاکیان در کتاب تاریخ فلسفه خود برای تعریف و توضیح بهتر اگزیستانسیالیسم کییر کگوری، آن را در تقابل با فلسفه هگل قرار داده است. از نظر او فلسفه کییر کگور از اصل و اساس در تضاد با فلسفه هگل است. میدانیم که کییر کگور در برههای از زندگی، ایمان لوتری ارثرسیده از پدرش را برای مدتی کنار گذاشت و زندگی غیر مذهبی را در پیش گرفت. اما در نهایت دوباره به مذهب برگشت. او همچنین مدتی را به طرفداری و پیروی از فلسفه هگل پرداخت اما پس از مدتی از نظام فلسفی عقلگرا و پیچیده هگل رویگردان شد. شواهد این رویگردانی هم در نوشتههای ایمانمحور و خداجویانه او به خوبی مشهود اند. اینمساله را در چهارمین قسمت پرونده بررسی «ترس و لرز» نشان دادیم: (اینجا)
در حالی که هگل، حقیقت را در نظام عقلی جستجو میکرد، کییر کگور سراغ آن را در پارادوکس گرفت. هگل بر تفکر نظری تاکید داشت اما کییر کگور بر هستی اصرار ورزید. هگل در جستوجوی مطلق، عینی یا امر کلی بود اما کییر کگور که یک فردگراست، در پی امر فردی یا جزئی و نسبی برآمد. همانطور که میدانیم یکی از مهمترین آموزههای هگل، دیالکتیک اوست که از تز، آنتیتز و در نهایت سنتز یعنی برایند آنها و در واقع «توافق اضداد» تشکیل میشود. اما کییر کگور در مقابل، جهش یا شکاف منطقی را در فلسفه خود دارد که همان «دیالکتیک کیفی» است. به بیان سادهتر در حالی که هگل از توافق اضداد حرف زد؛ کییر کگور مساله را اینگونه حل کرد که «یا این یا آن». یک تفاوت دیگر فلسفه این دو فیلسوف هم، این بود که هگل بر ضرورت تاکید میکند اما کییر کگور بر آزادی. اینآزادی، همانمفهومی است که بعدتر سارتر در فلسفه اگزیستانسیالیستی الحادی خود آن را بسط داد.
فلسفه هگل، به عنوان نمونهای از نظامهای پانتئیستی (همهخدایی)، اینهمانیِ سوژه و ابژه را نتیجه گرفت و فکر را با هستی همسان کرد. اما اگزیستانسیالیسم این دو را از هم جدا کرد. ساهاکیان این مورد را مهمترین تفاوت ایدهآلیسم و اگزیستانسیالیسم خوانده و در تاریخ فلسفه خود مینویسد: «در حالی که سوژه هگلی غرق در تفکر است، سوژه هستیدار اگزیستانسیالیسم فعالانه درگیر زندگی است.» (صفحه ۴۹۱)
از نظر کییر کگور حقیقت، صرفا یک گزاره درباره واقعیت یا تصوری که ما داریم نیست. بلکه آن چیزی است که فرد بر مبنای آن عمل میکند. در واقع از نظر او، فردْ حقیقت است و این همان فردگرایی و جزئینگری اوست. اندیشهکردن با قالب اگزیستانسیالیسم، اندیشیدن با شور درونی است. جمله مهمی هم که ساهاکیان در توضیح اینبخش از فلسفه کییر کگور دارد، به این ترتیباند: «حقیقت، ذهنیت است. عالیترین فرانمود ذهنیت، شور است.» (صفحه 491) از نظر او برای فردِ هستیدار یا هستندهای که هایدگر بعدها دربارهاش صحبت کرد، ذهنیت همان حقیقت و واقعیت است.
درباره زندگی و تلقی از جهان، ساهاکیان بین فلسفه کییر کگور و فلسفه هگل مقایسهای دارد از این قرار که فلسفه هگل در قیاس با فلسفه کییر کگور مانند اندیشه بدون اندیشنده است.
* تشابهات و تفاوتهای آموزههای فلاسفه دیگر با اندیشه کییر کگور
در آموزههای مکتب مدرسی (تومیستی) موارد تشابه و تفاوت جالبی با اندیشه کییر کگور وجود دارد؛ مثلا در بحث اختلاف نظر سنت آگوستین با توماس آکوییناس که باور داشت تمایزی بین عالم طبیعی و عالم الهی وجود ندارد. اینآموزهها البته عکس باورهای کییر کگور هستند. مثلا آکوییناس میگوید مهم نیست خدا حقیقتش را از طریق وحی ابلاغ کرده باشد یا از طریق عقل. مهم این است که ایمان، هرگز با عقل در تعارض نیست. اما همانطور که در فلسفه کییر کگور میبینیم، او ایمان را مفهومی متضاد با عقل و خرد میبیند.
البته بین آموزههای آکوییناس، تشابهاتی هم با کییر کگور وجود دارد، مثل اینکه برخی از حقایق هستند که تنها از طریق ایمان یا وحی مکشوف میشوند؛ مثل اصول عقاید جزمی کلیسا که ورای عقل بشریاند. برخی حقایق هم هستند که تنها از طریق عقل به ما میرسند؛ مثل علوم طبیعی و برخی حقایق هم از هر دو طریق میرسند. البته آکوییناس درباره اثبات وجود خدا معتقد بود اینمساله صرفا حقیقتی وحیانی نیست چون با عقل هم قابل اثبات است. البته باید توجه داشت بحث کییر کگور درباره ایمان است نه اثبات وجود خدا.
در گوشه دیگری از بحث فلسفه مدرسی و اندیشههای جان دانز اسکوتوس، میتوانیم تشابه دیگری با نظریات کییر کگور بیابیم؛ اینکه فلسفه نمیتواند به قلمرو عالیتر یعنی الاهیات دست پیدا کند. از نظر اسکوتوس اینقلمرو عالی یعنی الاهیات، حقایق ایمانی مانند تثلیث، تجسد، خلقت، فناناپذیری نفس و وجود خدا را در بر میگیرد که موردنظر آکوییناس هم بودهاند. فیلسوف مدرسی دیگری به نام ویلیام اوکامی هم هست که معرفت علمی را از الاهیات جدا میکرد و بهعنوان یک روحانی فرانسیسکن معتقد بود باید وجود خدا را براساس ایمان پذیرفت نه برهان عقلی.
اوکامی هم مانند اسکوتوس معتقد بود خداوند قادر مطلقی است که ارادهاش بر عقلش برتری دارد. او تلاشهای فلاسفه مدرسی را برای اثبات اصول جزمی کلیسای کاتولیک بیهوده میدانست و میگفت این اصول باید از طریق ایمان، پذیرفته شوند. دیگر فیلسوف مکتب مدرسی هم که تشابهاتی در نظریاتش با کییر کگور وجود دارد، یک همهخداانگار (پانتئیست) بوده است. اینفیلسوف هم که نیکلاس کوزایی نام دارد، بر این باور بود که خدا را باید از طریق یک شهود بیواسطه، یعنی یک رویت خلسهآمیز غیرآگاهانه پیدا کرد. او چنین حالتی را در روح انسان، جهل آگاهانه نامگذاری کرد چون اینحالت از تفکر عقلی بالاتر میرود و در نتیجه، رویارویی با واقعیت نهایی که خدا باشد ممکن میشود. اگر دقت کنیم، شاید منظور از «رویت خلسهآمیز غیرآگاهانه» همان ایمانی باشد که عقل به آن نمیرسد و مد نظر کییر کگور بود.
در فلسفه پاسکال و عرفانش که میگویند آن را براساس شک بنا گذاشت هم، تنها رهیافت ممکن به خداشناسی، رهیافت عملی است. یعنی انسان باید با نداهای قلبش خوشنود باشد نه نداهای عقلش. چون قلب دلایلی دارد که عقل قادر به درکشان نیست. پاسکال ضمن این که معتقد بود انسان با دستورات قلب برانگیخته میشود نه عقل، میگفت هستی خداوند، اثباتپذیر نیست و هیچ برهانی برای وجود خدا پذیرفتنی نیست. آنچه ضرورت دارد، عمل به ایمان است، ایمان به این حقیقت که خدا وجود دارد. همانطور که میدانیم برهان پاسکال برای وجود خدا، برهان شرطبندی دینی نام دارد که توضیح و تشریح آن از حوصله اینمطلب خارج است.
جدا از بحث ایمان و خداباوری، در زمینه بحث وجود و ماهیت هم که محور اصلی فلسفه اگزیستانسیالیستی است، فراز مشابهی بین اندیشه کییر کگور و مکاتب نو رئالیسم و رئالیسم انتقادی وجود دارد که بد نیست به آن اشاره کنیم. جورج سانتایانا یکی از فلاسفه رئالیسم انتقادی است. اینفیلسوف تمایز قاطعی بین موجودیت و وجود قائل شد. سانتایانا معتقد بود اشیای مادی دارای موجودیت هستند و توسط انسان احساس میشوند. اما ذوات دارای وجود و نه موجودیتاند و فقط از طریق شهود شناخته میشوند. اشیای مادی شاغل زمان و مکان هستند ولی ذوات در مقام کلیات، از اصل «اینهمانی» پیروی میکنند؛ یعنی همان خصوصیاتی که در ریاضیات محض مطرح شده و در فلسفه ابنسینا توضیح و تشریح شده است.
مهر
نظر شما